مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
سلام بر تو که اسطورۀ حجـاب شدی جـواب های سـؤالات بی جـواب شدی سلام بر تو که در آسمان عـلم و ادب شعاع نور شدی مثل یک شهاب شدی به خاک کشور ایران دو نور تابان شد رضا چو شمس شموس و تو آفتاب شدی برای یاری دین و امام عـصر خودت شبـیه عـمۀ خود پـای در رکاب شدی ز بس که دست کریمت گره گشایی کرد برای نـام کـریـمـه تو انـتـخـاب شدی برای شأن تو این واژه تا ابد کافی ست رضا حسین شد و زینبش حساب شدی خـدا کند بنـویـسی مرا به نوکـریات تو دختری؛ ولی عالم فدای مادریات نگـاه مرحـمـتی کن به این گـدا بیبی بـده به حـق رضـا حـاجت مـرا بیبی میان صحن تو جارو به دست میگیرد برای خـادمیات صاحب عصا بیبی قـسم به جـان خودم جـبرئیل میمـیرد اگر که پـر نـزند دور این سـرا بیبی پی زیـارت زهـرا به قـم سـفـر نکـنم بگـو کجـا بـروم من بگـو کجـا بـیبی مراجع و عـلما حـلـقـه دور تو بستـند برای ایـنکه تـویی بـاب عـلم ها بیبی غــمـی نـمـانـده بـرای اهـالـی ایــران دمشـق ما توئی و کـربـلا رضا بیبی غمی که سوخت دلت را شرار زهر نبود تو از دیـار خود افـتـادهای جـدا بیبی تو آمـدی که انـیـس دل رضـا بـشوی تو آمدی که در ایران بزرگ ما بشوی مرا خـدات نـوشتـه برای نـوکـریات برای بـال زدن در هـوای زائـریات از آن زمان که به موسی بن جعفرت دادند رضا همیشه بنازد به مهر خواهریات تـو آمـدی کـه سـپـاه بـرادرت بـاشـی رواست اینکه بنازد به این دلاوریات ز بس مـقـام تو بـالاست آفـریـنـنـده ت نیافت هیچ کسی را برای همسریات گـل هـمـیـشـه بـهـار امـام هــفـتـم مـا دلم شکـسته بـرای خـزان پـرپـریات اگرچه درد فراق آتش است و میسوزد ولی نـسـوخـت تـمـام دل کـبـوتریات مرا ببخش ولیکن در این مسیر خطیر نرفت دست پلیدی به سمت روسریات ولـی امــان ز دل کـوثـر امـام حـسین ز پنـجـهها و سـر دخـتـر امام حـسیـن |